امشب شب دوم‌محرمه، اومد تو حسینیه، سه دانه اول تسبیح بدون ذکر، تیپ ادم ها یک جور و حال و هوای حسینیه جدید، دم در ورود دلشوره ی عجیبی به دلم افتادم، دلشوره دارم براش، بهش فکر میکنم دلشورم بیشتر میشه، دلشوره از چی؟  اتفاقا از مواجهه ها، اتفاقا مواجه با فلانی ها هم دلشوره ام را بیشتر میکند، دلشوره از مواجهه با یک دیدار دوباره و یک تصمیم به رفتن، دلشوره از دست دادن نزدیک ها و رسیدن به دوستی ها و مواجه شدن با معنی دوری و دوستی، دلشوره عاقبت به خیر نشدن همه نزدیکی ها، همه ندانستن، و شاید چشم بستن ها، ای کاش برای دلشوره هایم دلت کمی شور بزند، یا اگر من صادقانه دلم شور میزند ارامش دلها دلشوره ام را منطقی کند، هدایت کند برساند همانجا که ساحل ارام بدون دلشوره است.... انگار اخر بازهم کار دست همان قاعده همیشگی لارفیق من لا رفیق له،  و من و فکر های شلوغ این‌روزها.... باید کنار بگذارم، اجبارا توفیق میشود و حرفی در گوشم میگوید استغفار ارام بخش است، و من فارغ میشوم اجبارا از دلشوره هایم، دانه چهارم تسبیح از دستم سر میخورد، با همان دل اشوب: استغفر الله ربی و اتوب و الیه....
۱محرم ۹۸